The Blue

all day and all night and everything she sees is just blue, like her, inside and outside

The Blue

all day and all night and everything she sees is just blue, like her, inside and outside

امشب، شاید.

سلام، خیلی روزا به خیلی چیزا فکر میکنم که دوست دارم بیام و اینجا شرح‌ش بدم، ولی انقدر تنبلی کردم و پشت گوش انداختم که الان دیدم یک ساله هیچی ننوشتم و همه چیز هم یادم رفته. به هر حال دوست دارم از دوسال گذشته یه مقداری تعریف کنم،‌ تقریبا حرفی نزدم درباره این دوسالی که گذشت، واقعا مدت سختی بود، تازه یه مدتیه که احساس میکنم دارم ترمیم میشم و کم کم توی این جنگ با خودم، برنده شدم. ترجیح میدم گنگ حرف نزنم، دو سال پیش بود که نوشتم آرمین رفت. البته راستش من هیچوقت توضیح کاملی ندادم که آرمین کی بود و داستان چی بود. توضیحش خیلی طولانیه و دوست ندارم رمان عاشقانه و کسشر بنویسم، خلاصه ش هم خیلی بی روح از آب درمیاد و فکر میکنید دیوانه م که توی چنین ماجرایی بودم. ولی به صورت خلاصه بدونید که آرمین کسیه که من دوستش دارم، و اونم دوستم داره، ولی در حال حاضر یک حالت کج دار و مریز با هم نیستیم و هستیم. من تازه اخیرا و بعد از چهار سال و نیم پذیرفتم که کی هستم، و چقدر هستم. و با مقداری که هستم راضی ام و اگر کسی از این مقدار راضی نیست نمیتونم کار بیشتری بکنم.(منظورم هم آرمین نیست یا درواقع بهتر بگم، فقط آرمین نیست.) من همینم، از وقتی یادم میاد یک مقدار افسرده بودم و یک مقدار خشن، یا متمایل به خشونت. آدم بشاش و مجلس گرم کنی نیستم، حرفهای خیلی جالبی ندارم و معمولا به چیز خاصی فکر نمیکنم. قیافه م ناراحت به نظر میاد درحالی که شاید نباشم، و با همه ی اینها هیچ مشکلی ندارم و دیگه حتی با اینکه کسی باهاش مشکلی داشته باشه هم، مشکلی ندارم. دیگه نمیخوام ظاهرسازی کنم، نمیخوام مهربون تر از چیزی که هستم به نظر برسم، نمیخوام شاد تر از چیزی که هستم خودمو نشون بدم و جلوی خودمو در استفاده از کلمات رکیک نمیگیرم تقریبا. برام مهم نیست که یه نفر فکر کنه کون حرف زشتیه، به نظر من کون نمیتونه حرف زشتی باشه چون حرف زشت معنی نداره، ما کلمات رو ساختیم که ازشون استفاده کنیم نه اینکه قایمشون کنیم و سانسورشون کنیم. همین دیگه، دارم یه سری افکار خیلی رندوم رو کنار هم میذارم و میخوام در نهایت به این برسم که من نمیتونم کاری کنم که کسی من رو دوست داشته باشه و نمیخوام هم چنین کاری کنم. اگه آرمین-کسی که خیلی دوستش دارم- منو دوست نداشته باشه و منو انتخاب نکنه من خیلی ناراحت میشم، ولی نمیخوام خودمو عوض کنم یا رفتاری نشون بدم که باعث بشه منو دوست داشته باشه، با اینکه شاید بتونم، ولی نمیخوام. چون من همین هستم و باهاش کنار میام. ولی با یک آدمی که نمیدونم کیه و داره چیکار میکنه و به چه قیمتی کنار نمیام، با تظاهر کردن به آدم دیگه ای بودن کنار نمیام. فهمیدم هرچقدر بیشتر نزدیک به تصویری از خودم بشم که فکر میکنم زشته، زیباترم. چه حرف های کلیشه ای و صد من یه غازی. در نهایت هم دیواری کوتاه تر از خودم ندارم البته و شبهایی که فکر میکنم آرمین پیش "آن دیگری" ست، یه عالمه سیگار میکشم که با ضرر زدن به خودم از خودم و آرمین و همه چیز انتقام بگیرم. مثلا امشب، شاید.

  • ۰۰/۰۵/۲۰
  • سوفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی