The Blue

all day and all night and everything she sees is just blue, like her, inside and outside

The Blue

all day and all night and everything she sees is just blue, like her, inside and outside

پنجاه و پنج و سه دهم

عادتم این است که وقتی از خواننده ای خوشم بیاید، تمام آهنگ های  او را و فقط اهنگ های او را تا مدتی-حداقل یک ماه- گوش خواهم داد. الان نوبت هادی پاکزاد است.
احساس میکنم دوباره همان آدم سابق شده م، که فکر میکردم خیلی نفهم است. البته وقتی آدم چیزی را بفهمد دیگر هیچوقت مثل سابق نمیشود و من که هیچوقت  دوست  داشتن را نمیفهمیدم، پس از مدتها آن را یاد گرفتم.
حالا هرچقدر هادی پاکزاد بگوید دوست داشتن و عاطفه، گناه طبیعت است برای  آنکه ما حلقه  ی بعدی زنجیره تولید  مثل باشیم و غریزه ی تولید نسل باعث توهمی به نام عشق میشود... 
راستش پاراگراف بالا را وقتی شروع کردم قصد داشتم با "نظر من  عوض نمیشود" تمام کنم ولی نتوانستم.
یک مدتی خیلی بیقرار بودم ولی الان نه. وقتی آن بودم دلم  میخواست این باشم و الان میخواهم باز هم چیزی بهم حس غم و مچاله شدن بدهد، عجیب است که انسان به افسردگی هم معتاد میشود. 
حرف از این زدم، مطمئنم او  هم به افسردگی معتاد است. تصور کنید کسی که دوستش دارید سیگار میکشد ولی قول میدهد که آن را کنار بگذارد. بعد از آن هروقت که دوباره سیگار بکشد شما ناراحت میشوید که او به "اعتیاد" خود برگشته و دوباره خود را می آزارد(البته اینکه سیگار آزار دهنده است یا نه را من کلی بحث درباره ش دارم). حالا شما ممکن است کسانی را هم مقصر بدانید که باعث سیگار کشیدن دوباره اش شده اند مثلا دوستی چیزی،  از همین حرف های کلیشه ای حال بهم زن.
من هم قبلا که حرف نمیزدیم، هروقت می دیدم حالت افسرده دارد و باز به آغوش اعتیاد محبوبش-افسردگی- میرود و آنجا لم میدهد ناراحت میشدم یک جور ناراحتیِ تعصب وار-  از میم ناراحت میشدم که انقدر عرضه ندارد نگذارد این اتفاق بیفتد. هرچند شاید من خودم هزار بار بدتر از میم بودم و هستم ولی به هر حال اگر فلانی قرار است انقدر در خودش فشرده باشد ترجیح میدادم با من باشد و فشرده باشد تا با کس دیگری و باز هم فشرده. تعصب هم که همه میدانند چیز آشغالی است و هیچکس متعصب را دوست ندارد. همین دیگر، الان هم وضعیت تغییری نکرده و من همچنان که هیچ کاری از دستم برنمیاید، فقط به دنبال مقصرین جریان اعتیاد او به افسردگی میگردم و خودم را هم محکوم میکنم.
نهایتا فکر میکنم کسی که انگشت نشانه "تقصیر" را به سمتش گرفتم تصویری در آینه بیش نیست، چاره ساده ست: باید بروم. 
  • ۹۷/۰۵/۲۷
  • سوفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی