The Blue

all day and all night and everything she sees is just blue, like her, inside and outside

The Blue

all day and all night and everything she sees is just blue, like her, inside and outside

سرانجام آبنبات خور

برای بار دوم پاراگراف های درازی داستان سرایی کرده بودم، ولی فکر میکنم داستان نیمکت صرفا بدشانس است و سرانجام ندارد. همچنین، نمیدانم آن را به شکل داستان کوتاه ادامه دهم یا یک داستان بلند و قسمت قسمت درست کنم.

از آنجایی که شخصیت های داستان اول مان بی نام و نشان بودند، فکر نمیکنم هیچ وابستگی به آنها به وجود آمده باشد. ولی اگر میخواهید بدانید سرنوشت دختری با چیب های پر از آبنبات چه شد، باید بدانید که او از غصه خود را در دریا انداخت؛ چون او که از ده سالگی منتظر کسی بود که نمیدانست کیست، وقتی بالاخره با او روبرو شد، فهمید که انتظارش بی ثمر بوده و خواهد بود، چون کسی منتظر دختر آبنباتی مان نبود. این موضوع برای فرد پریشان و افسرده ای مثل او خارج از حد تحمل بود و به همین دلیل ساعتها با فکری مشغول روی صخره ی بلندی بر فراز دریای یخ زده ایستاد و بالاخره از ایستادن خسته شد و فکر میکنم هنوز توی آب شناور باشد چون جسدش را هم پیدا نکردند.


من هنوز تولید مثل جنسی و غیر جنسی نخواندم و مطمئنم فردا صبح از اینکه زودتر نخوابیدم پشیمان میشوم. 

  • ۹۳/۱۱/۲۵
  • سوفی

نظرات  (۱)

از این سبک پایان ، شاید یه کم آزرده خاطر بشم   اما باب طبع منِ!  
خوبه که پایانی برای این شخصیت  نوشتی   ما  رو از این گمگشتگی
درآوردی
----------
من تولید مثل جنسی و غیر جنسی رو خوندم
سخت نیست  :)
پاسخ:
زنبور ملکه خیلى توانایى داره :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی