The Blue

all day and all night and everything she sees is just blue, like her, inside and outside

The Blue

all day and all night and everything she sees is just blue, like her, inside and outside

آپارتمان پنج طبقه، قسمت دوم

زوفی عادت داشت پاچه های شلوارش را سه چهار بار تا بزند، تا مچ پایش معلوم شود. مورینو هم عادت داشت خودش را به مچ پای زوفی بچسباند و جدا نشود. زوفی بهش محل نمی گذاشت، چون روی کاناپه ی نرم و راحت خانم آلبریچی نشسته بود و در حالی که داشت کلوچه هایش را توی کاسه شیرش می انداخت، تلویزیون کابلی تماشا می کرد. 

وقتی حدود یک چهارم تمام کلوچه ها را چپه کرد، بقیه را به چهار قسمت نامساوی تقسیم کرد: هفت تا برای ادگار، پنج تا برای آن پسره ی جدید، سیزده تا برای ژاک و ده تا هم برای خود خانم آلبریچی.

تا ساعت شش بعد از ظهر سهم همه را به در آپارتمانشان برده بود، ادگار و کایل تشکر کرده بودند، و ژاک با کینه توزی گفته بود: "چرا انقدر طولش دادی؟ پرنده هایم از گرسنگی ضعف کردند!" و زوفی هم جواب داده بود: "تو که پرنده ای نداری، زاک-زاک." ژاک هم در را به هم کوبیده بود.


زوفی بعضی شنبه ها، این ساعت ها، به باری در خیابان خودشان می رفت، جلوی پیشخوان روی یکی از آن چهارپایه های بلند می نشست و چای یخ می خورد و بقیه را نگاه می کرد و با حرف های بی سر و تهش حوصله پسر پشت پیشخوان را سر می برد. 

امروز از آن شنبه ها نبود، امروز زوفی لباسهای راحت و قشنگی پوشید،(منظورمان از راحت گشاد، و از قشنگ تمیز است) و کمی پول توی جیب هایش چپاند. بعد هم منتظر زنگ در شد تا دوست جدیدش، دوریان، همانطور که قرار گذاشته بودند بیاید دنبالش و بروند شهربازی.

  • ۹۳/۱۲/۰۸
  • سوفی

نظرات  (۲)

نظرت راجع به یه قسمت سوم بلند چیه ؟ (؛؛
بی صبرانه منتظرم ببینم زوفی توی شهربازی چیکار میکنه :>
پاسخ:
باشه.
با این اسمت :))) 

عمومِ مردم،شناختی متفاوت از لباس راحت دارند! :))))

پاسخ:
نظر شما چیه؟ :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی