آپارتمان پنج طبقه، قسمت دوم
- جمعه, ۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۴۶ ب.ظ
زوفی عادت داشت پاچه های شلوارش را سه چهار بار تا بزند، تا مچ پایش معلوم شود. مورینو هم عادت داشت خودش را به مچ پای زوفی بچسباند و جدا نشود. زوفی بهش محل نمی گذاشت، چون روی کاناپه ی نرم و راحت خانم آلبریچی نشسته بود و در حالی که داشت کلوچه هایش را توی کاسه شیرش می انداخت، تلویزیون کابلی تماشا می کرد.
وقتی حدود یک چهارم تمام کلوچه ها را چپه کرد، بقیه را به چهار قسمت نامساوی تقسیم کرد: هفت تا برای ادگار، پنج تا برای آن پسره ی جدید، سیزده تا برای ژاک و ده تا هم برای خود خانم آلبریچی.
تا ساعت شش بعد از ظهر سهم همه را به در آپارتمانشان برده بود، ادگار و کایل تشکر کرده بودند، و ژاک با کینه توزی گفته بود: "چرا انقدر طولش دادی؟ پرنده هایم از گرسنگی ضعف کردند!" و زوفی هم جواب داده بود: "تو که پرنده ای نداری، زاک-زاک." ژاک هم در را به هم کوبیده بود.
زوفی بعضی شنبه ها، این ساعت ها، به باری در خیابان خودشان می رفت، جلوی پیشخوان روی یکی از آن چهارپایه های بلند می نشست و چای یخ می خورد و بقیه را نگاه می کرد و با حرف های بی سر و تهش حوصله پسر پشت پیشخوان را سر می برد.
امروز از آن شنبه ها نبود، امروز زوفی لباسهای راحت و قشنگی پوشید،(منظورمان از راحت گشاد، و از قشنگ تمیز است) و کمی پول توی جیب هایش چپاند. بعد هم منتظر زنگ در شد تا دوست جدیدش، دوریان، همانطور که قرار گذاشته بودند بیاید دنبالش و بروند شهربازی.
- ۹۳/۱۲/۰۸