چشم و ابرو
- چهارشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ب.ظ
چیزی که برای من جالب است شیوه های دلبستگی آدم هاست. آدم ها معمولا بدون شناخت عمیقی از یکدیگر، صرفا دلبسته میشوند. دو تا آدمی که ادعا میکنند دلبسته ی هم هستند، چقدر از عمر خود را با دیگری سپری کرده اند؟ طی مشاهدات من، انسان های دلبسته، چند روز تا چند هفته پس از اولین آشنایی ها کاملا به خود اعتراف میکنند که دلبسته ی دیگری هستند. ولی آیا این شخص دلبسته ی عزیز، خبر از عادت غذایی نفر دوم دارد؟ می داند که غذای تا چه حد چرب میخورد؟ از چه نوع گوشتی خوشش می آید؟ وقتی میخواهد دست بشوید، آیا شیر اب را باز میگذارد تا دست هایش را صابونی کند؟ آیا موهایش را شانه میکند؟ ماژیک فسفریِ چه رنگی را ترجیح میدهد؟ رمان های جنایی میخواند، یا عشقی، یا اصلا به رمان علاقه ای ندارد؟ شاید اصلا به کتاب علاقه ای ندارد؟
آیا صبحانه میخورد؟ آیا حتی در روز های تعطیل هم به سحرخیزی عادت دارد؟ آیا به دست هایش کرم نرم کننده میزند، که وقتی دستش را میگیرید چرب باشد؟
همینطور که افراد پیش می روند، معمولا، به جاهای باریک تری می رسند. آخرش هم میگویند ما تفاهم نداریم. یا میگویند: تو عوض شدی، اول ها یک آدم دیگری بودی.
خب آدم که روی سگش را از اول نشان دلبرش نمیدهد که. اولش فقط میگوید من کشمش دوست ندارم، از کشمش توی عدس پلو متنفرم. شما هم احتمالا دلتان عاشق است و چشمتان کور است و فکر میکنید: وای چه ناز.
ولی یک روز می آید و میگوید انقدر قیچی را باز و بسته نکن صدایش روی اعصابم می رود. یا میگوید من حتما باید موقع خواب یک چراغ خواب روشن داشته باشم.
شما هم که از اول نمیدانستید که. میشوید فریب خورده. بعد میگویید عاشق بودم چشمم کور بود. ولی چشم کسی کور نیست، آدم ها از اول چیزی را نشان نداده اند که شما بخواهید ببینید وگرنه شما اتفاقا چشمتان بازِ باز هم بود.
- ۹۴/۰۲/۰۹