از یک آدم بیشتر کپک زده ی بسیار شاد 2
- يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ب.ظ
اگر من گربه بودم دلم میخواست که چاق باشم. خیلی چاق، و رنگ چوبِ سوخته.
اگر من یک گربه ی خانگی بودم، توی صورت کسانی که از آنها متنفرم چنگ مینداختم. و روی زانوی هیچکس نمینشستم. و بدون هیچ دلیلی به صاحبم پشت میکردم و محلش نمیگذاشتم. اگر من گربه بودم خیلی راحت تر میتوانستم شخصیت واقعی ام را به بقیه نشان دهم و نفرت خود را علنی میکردم. هیچکس هم درباره ام قضاوت نمی کرد. اگر من گربه بودم، وقتی بعضی بچه های کوچولو می آمدند تا باهام بازی کنند بهشان چشم غره میرفتم و دندان هایم را نشانشان میدادم تا گریه کنند.
ولی من گربه نیستم و مجبورم به جوک های بی مزه ی معلم شیمی ام نیشخند مسخره ای بزنم و کمی هم معلم فیزیک م را تحویل بگیرم. من دوست ندارم معلم فیزیکم را تحویل بگیرم. من دوست دارم انقدر سوال پیچش کنم تا احساس کند تحصیلات دانشگاهی اش یادش رفته است؛ هرچند که یادش نرفته باشد.
من نمیتوانم با مردم آن طور که میخواهم رفتار کنم. چون ناراحت میشوند. و وقتی ناراحت می شوند کارهایی که ازشان میخواهم را انجام نمیدهند. اگر من یک آدم خیلی با نفوذ و قدرت بودم اکثریت افراد به حرفم گوش میدادند بدون اینکه مجبور به خوش اخلاقی باشم. من دوست داشتم دون کورلیونه میبودم. و نه هر دون کورلیونه ای بلکه فقط مایکل کورلیونه. چون ویتو کورلیونه خوش برخورد تر بود و این خودش رنجی ست.
متاسفانه برای بعضی آدمها سوتفاهم میشود و فکر میکنند کسی که بداخلاق است ناراحتی ای چیزی دارد یا اینکه افسرده است یا هردو. ولی من عموما ناراحت نیستم. عموما راحت هم نیستم ولی مرزی که انسان در آن نه ناراحت است و نه راحت، خودش یک جور راحتی محسوب میشود.
الان یک ساعت است که از شیمی فرار کرده م و اینجا قایم شدم. کم کم پیدایم میکند.
- ۹۴/۰۶/۱۵