عنوانِ همیشه نامناسب
- چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۲۵ ب.ظ
هیچوقت نباید بگذارم به مرحله ای برسم که آنقدر حرفهای ناگفته ام جمع بشود که به مرز خودخوری و خودکشی برسم. شما هم نباید بگذارید. هرکسی که ناراحتتان کرد در یک فرصت خوب به او بگویید و هرچیزی که عذابتان داد در اولین فرصت دورش کنید.
من الان به مرحله ی خودخوری رسیده ام. ولی فکر نمیکنم خودم را بکشم. اصلا فکر نمیکنم که خودم را بکشم.
احساسات زیاد است ولی حرف کم است. نمیتوانم چیزی را که باید بگویم به صورت کلمات منتقل کنم. بخشی از ذهنم که مثل مبدل است و همانطور که انرژی نورانی به انرژی شیمیایی و الکتریکی و اینها تبریل میشود، احساسات را به کلمات تبدیل میکند خراب است. نمیدانم که از اول خراب بوده یا اینکه جدیدا خراب شده است و نمیدانم گارانتی این را شامل میشود یا نمیشود، و اینکه اگر نه، حداقل نمیتوان آن را جداگانه خریداری کرد؟
اخیرا تنها چیزی که بلدم علوم پایه و مطالب دبیرستانی و کنکوری است و خیلی عالی میتوانم همه ی دروس را شرح دهم. ولی نمیتوانم به یک نفر بگویم چرا ناراحت هستم یا اینکه چرا خندیدم، وقتی چیزی برای خندیدن نبود.
چیز دیگری هم هست که در آن مهارت یافته ام و آن حرف زدن درباره دانشگاه است. در خانواده من روز و شب درباره دانشگاه و اداره و خانم فلانی و اقای بهمانی و مینوت نامه و ابلاغ و اینطور چیزهایی که ازشان سر در نمی آورم صحبت میشود. به خاطر این است که وقتی میخواهم با یک نفر درباره خودم و خودش یا فقط خودم حرف بزنم، میبینم که دارم سوابق شغلی آقای 0 را شرح میدهم که در فلان سال از کدام شهرستان به کدام مرکز استان منتقل شده است.
- ۹۴/۱۲/۰۵