دوستت ندارم ای دوست
- چهارشنبه, ۱۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۶:۰۷ ب.ظ
دوستی دارم که درواقع دوست من نیست، دوستِ دوستانم است. من در انتخاب دوستان خیلی وسواسی و نازنازی هستم و البته هرکسی که با من هم صحبت شود را با گرمی جواب میدهم ولی خودم در صحبت با کسانی که نمیپسندم پیش قدم نمیشوم. بگذریم، این دوست ما خیلی خودشیفته و توی کار ظواهر است. به نظرم تمام حرفم همین بود ولی همین خیلی آزارم میدهد.
مشخصا من دیدار هایی با این دوست دارم و گه گاهی او را میبینم، نه اینکه دعوتش کنم ولی در گردهمایی های دوستان کنار هم جمع میشویم. من نمیخواهم بگویم آدم های کم حرف را دوست دارم، اتفاقا من آدم هایی که را که حرفهای جالب زیادی برای گفتن دارند طبیعتا خیلی بیشتر میپسندم ولی آدمی که حرفی برای گفتن ندارد و افکار خود را با صدای بلند بیان میکند را اصلا دوست ندارم. مثلا وقتی برایش پیغامی میآید با صدای بلند میگوید: "اه! زرد!" درحالی که اصلا به من ربطی ندارد که زرد چیست یا چرا اه به زرد.
اینطور بگویم که وقتی من با افرادی در یک جمع هستم که از آنها خوشم نمیآید-مثل بقیه ی آدم ها- سعی میکنم به چیزهای خوبی که میتوانم فکر کنم و حواسم را روی خودم متمرکز کنم و در افکار خودم غرق شوم. حالا تصور کنید که در این شرایط، آن فرد نادلخواه مدام افکارتان را با حرفهای پوچ بهم هم بریزد.
- ۹۵/۰۶/۱۷